دانلود کتاب زنده باد وطن

مجموعه یازده داستان طنز از عزیز نسین نویسنده توانای ترکیه با ترجمۀ پروین صمیمی (مقصود فیض مرندی). بغیر از رضا همراه افراد دیگری نیز قصه‌های نسین را ترجمه کرده‌اند و برخی بهتر و امانت‌دارانه‌تر.

از ثمین باغچه‌بان و صمد بهرنگی گرفته تا مقصود فیض مرندی (گاه با نام همسرش پروین صمیمی) و پس از انقلاب دکتر قدیر گلکاریان.

کتاب حاضر از جمله این ترجمه ها میباشد.

درباره عزیز نسین

فهرست کتاب

بخشی از کتاب زنده باد وطن

داستان های طنز

آثار عزیز نسین

مِحمِت نُصرَت معروف به عَزیز نِسین به تاریخ تولد و وفات ۲۰ دسامبر ۱۹۱۵ – ۶ ژوئیه ۱۹۹۵.. طنز نویس ، نویسنده و مترجم ترکیه بود.

نسین سردبیری شماری گاهنامه طنز را بر عهده گرفت. دیدگاه‌های سیاسی او منجر به چند بار به زندان رفتن شد. بسیاری از آثار نسین به هجو دیوان‌سالاری و نابرابری‌های اقتصادی در جامعهٔ وقت ترکیه اختصاص دارند. آثار او به بیش از ۳۰ زبان گوناگون ترجمه شده‌اند. بسیاری از داستان‌های کوتاه او را ثمین باغچه‌بان، احمد شاملو، رضا همراه و صمد بهرنگی به فارسی ترجمه کرده‌اند. عزیز نام پدرش بود و او این نام را به عنوان نام مستعار خود انتخاب کرد. همچنین نسین در زبان ترکی به معنای تو چه کاره ای یا تو چه هستی است.

او در سال ۱۹۴۹ طنزی سیاسی نوشت که به واسطه نوشتن آن دو شاکی نامدار پیدا کرد. این دو شاکی شاه ایران محمدرضا پهلوی و ملک فاروق دوم (پادشاه مصر)[نیازمند منبع] هستند.[نیازمند منبع] او به خاطر قلم منتقدانه خودش بیش از ۲۰۰ بار به دادگاه احضار شده‌است و به خاطر شکایت شاه ایران نیز به شش ماه حبس محکوم شد و به زندان رفت.

در سال‌های پایانی زندگی، عزیز نسین به مبارزهٔ روزافزون با آنچه نادانی و افراطی‌گری دینی می‌خواند پرداخت. او به آزادی بیان و حق انتقاد بدون چشم‌پوشی از اسلام معتقد بود. بعد از فتوای سید روح‌الله خمینی برای قتل سلمان رشدی، نسین ترجمهٔ کتاب آیات شیطانی را آغاز کرد. این مهم منجر به مورد هدف قرار گرفتن وی از سوی گروه‌های افراطی اسلامی شد. در ۱۹۹۳ هتلی را در شهر سیواس آتش زدند و سبب مرگ ۳۷ نفر در واقعهٔ کشتار سیواس شدند. خود نسین از این جریان جان سالم بدر برد.

بخشی از مجموعه کتاب

با حسابی که من داشتم می توانستم با آن پولها یک دونه گاو، مقداری زردچوبه، چند متر پارجه و حتی گردن بندی هم برای نامزد آینده ام خرید، از مازاد پول، چند راس گوسفند نیز بخرم.

آن روز به سراغ ملاامین رفته گفتم:

قربان اگر اجازه بفرمایید می خوام فردا از خدمت تان مرخص شوم لطفا اگر ممکنه پولهایی را که پیش شما دارم بهم بدین.

وقتی این حرف را زدم ملاامین شروع به خواند آیاتی از قرآن کرد. هر چه منتظر شدم که دعای ملاامین تمام شود، دعای او تمام نشد.

لذا با ناراحتی فریاد زدم

آها ملاامین اگر اجازه بدی….

وقتی برای دومین بار درخواست خود را تکرار کردم ملاامین صدایش را بلندتر کرده مشغول خواندن دعا شد.

اللهم صل ….

ملا امین در تمام مدتی که من چیزی نمی گفتم دعاها را بآهنگی آهسته می خواند و همین که درخواست من را می شنید صدایش به آسمانها می رفت!

آثار و کتابهای عزیز نسین

• حکایت آه ما الاغها