دانلود کتاب صوتی اردوگاه سرخپوستان ارنست همینگوی با صدای امیر اردلان داودی
کتاب صوتی اردوگاه سرخپوستان
داستان اردوگاه سرخ پوستان ، که در سال ۱۹۲۴ در پاریس نوشته شده است، مثل اغلب داستانهای همینگوی نمایشی از مهابت و خشونت و تناقضهای ذاتی زندگی بشری است. داستان حقیقتی ورای دنیای واقعی را نشان میدهد؛ گیریم که در آن مرز میان حقیقت و دنیای واقعی آشکارا مشهود نیست.
کودکی که در کانون روایت قرار دارد – نیک آدامز- آدم اصلی مجموعه داستان «در زمان ما» – در حقیقت بخشی از شخصیتِ خودِ همینگوی را بازتاب میدهد. این داستان و باقی داستانهای کتاب نحوه رودررویی نیک نوجوان با خشونتِ جهان و کشف پلیدیها است؛ مواجهه معصومیت با بدخیمی مهارناپذیر جریانهای سرشته در جهان مدرن است. اما آنچه این داستانها را متمایز و نظرگیر ساخته است، بیش از هرچیز، صورت یا شکل ارائه آنها است. نحوه نگاهی است که راوی به جهان پیرامونش و افقهای ورای این جهان دارد.
همه افراد کتابخوان با ارنست همینگوی آشنایی دارند. او از نویسندگان برجستهٔ معاصر آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات است.
از مهمترین رمانهای همینگوی پیرمرد و دریا است که جایزه نوبل را برایش به ارمغان آورد. از دیگر آثار وی کتاب صوتی حالا دراز می کشم ارنست همینگوی می باشد.
قدرت بیان و زبردستی همینگوی در توصیف شخصیتهای داستانی به گونه ای بود که او را پدر ادبیات مدرن لقب دادهاند.
به گمانم کسی نباشد در این دنیا که سرش توی کتاب و روایت باشد و اسمی از ارنست همینگوی نشنیده باشد. خب، اغلب او را با رمانهایش میشناسیم و البته با مشهورترینشان:
«وداع با اسلحه»، «زنگها برای که به صدا درمیآیند» و «پیرمرد و دریا» قصههای کوتاهش را یا خیلی کم خواندهایم یا نخواندهایم. چرا؟
چون خواندنشان سخت است چون فهمیدنشان، قدری مشکل است. چون به معنای کامل کلمه، قصه کوتاهاند و اهل پرحرفیهای رایج این «نوع ادبی» نیستند. گاهی اوقات در قصههای کوتاه همینگوی، یک «سطر» تکلیف همه قصه را روشن میکند، سطری که در آخر قصه هم نیست گاهی اواسط قصه است گاهی اوایل قصه است!
اردوگاه سرخپوستان از ارنست همینگوی
«اردوگاه سرخپوستان» از اولین قصههای اوست یعنی مال آن موقعی که هنوز جوان بود و رمان هم ننوشته بود و به قول خودش در «جشن بیکران»، توی پاریس، برای این که بتواند برود گالریهای نقاشی، نقاشیهای مدرن و غیرمدرن را ببیند یا بتواند خرج بیپولیهای حاصل از نوشتن را تأمین کند، روزها غذا نمیخورد و البته از زنش هم مخفی میکرد! هی! اغلب فکر میکنیم نویسنده شدن خیلی آسان است اما واقعاً پوست آدم کنده میشود!
بخشی از کتاب اردوگاه سرخپوستان ارنست همینگوی
«اردوگاه سرخپوستان» روایت دو تا آدم است: نیک و پدرش؛ نیک هنوز بچه است حالیاش نیست دور و برش چه خبر است. هی سؤال میکند و دنبال جوابهای سرراست است.
پدر، در عوض با حوصله است یعنی با حوصلهای به آخر خط رسیده است که انگار دارد تلویحاً وصیتنامهای شفاهی را به پسرش دیکته میکند آن هم توی یک قایق، موقع ماهیگیری.
قصه در عین روایت خونسردانهاش، عمیقاً غمانگیز است. پدر، میخواهد بمیرد و یک جور میخواهد حالی پسرش کند که چرا. «در ساحل دریاچه قایق پارویی دیگری را آماده کرده بودند. دو نفر سرخپوست منتظر ایستاده بودند. نیک و پدرش، در عقب قایق سوار شدند و سرخپوستها آن را هل دادند و یکی از آنها سوار شد تا پارو بزند. عمو جورج در عقب قایق پارویی اردوگاه سوار شد. سرخپوست جوان قایق را هل داد و سوار شد تا قایق را که عمو جورج در آن بود پارو بزند.
دو قایق در تاریکی به راه افتادند. نیک صدای حرکت پاروهای قایق دیگر را میشنید که توی مه، در فاصله دوری، جلو آنها در حرکت بود. روی آب، هوا سرد بود. همینگوی موقعی نوشتن این قصه را شروع کرد که تازه داشت روش تازهاش را در قصه کوتاه پیدا میکرد یعنی از سابقه روزنامهنگاریاش استفاده میکرد تا هر جمله، صرفاً حامل یک «خبر» باشد. بعد از جنگ اول جهانی بود و خبرها هم چندان تعریفی نداشتند. نومید کننده بودند و این «نومیدی» یک احساس نسلی بود که در این قصه هم کاملاً مشهود است. من یکی از گفتوگوهای پایانی این قصه را خیلی دوست دارم.
ـ «بابا، مردن سخته؟»
ـ «نه، گمونم خیلی هم آسون باشه، نیک، بستگی داره.»
همچنین با دانلود کتاب صوتی حالا دراز می کشم ارنست همینگوی از این داستان صوتی کوتاه لذت ببرید.
✅ نام کتاب : | اردوگاه سرخپوستان |
✅ ژانر کتاب : | داستان کوتاه |
✅ نویسنده : | ارنست همینگوی |
✅ مترجم : | شاهین بازیل |
✅ گوینده : | امیر اردلان داودی |